زهر نوشید و تب کرد محیط جگرش
گر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جلگه لبهاش و با خشکی لب
روضه میخواند به یاد لب خشک پدرش
زهر نوشید و تب کرد محیط جگرش
گر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جلگه لبهاش و با خشکی لب
روضه میخواند به یاد لب خشک پدرش
یاد آور لحظههای دردند عمو
شبهای اسیریام، چه سردند عمو
دیشب سر نی، فقط سرت را دیدم
آغوش تو را چهکار کردند عمو؟
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر
دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر
ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا
دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر
عشق است فقط پیش شما رو بزنیم
در نزد شما آمده زانو بزنیم
یک صبح قشنگ با لباس احرام
بر طوف حرم آمده جارو بزنیم
زینب که دل و روح دلیری دارد
در یاری دین سهم کثیری دارد
همچون حسن و حسین و زهرا و علی
نیروی شکست نا پذیری دارد
این آرزوی لحظه ی جان دادن من است
با ذکـر "یـــا حسین" رود جــان ز پیــکرم ...