خاک نعلین ابالفضل و حسین و حسنم
مــن صــــدهــزار جــمعه طلـب دارم از خــــدا
ایـن جـمعه هـا بـدون تـو آقـا حسـاب نیـست
به اشـــــک چلــــه گــرفـتـم کـه مـحتــرم باشــم
خـــدا کنـد کـه شــب اربــعیـن حــــرم باشـــم...
من که از کودکیم بهر شما پیر شدم
بی سبب نیست که این گونه نمک گیر شدم
مادرم بود کنیز و پدرم نوکر تو
خانه زادم که شدم عبد علی اصغر تو
در نام رقیه فاطمه پنهان است
از این دو یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود این دو پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است
چیزیکه ندارم ببرم محضر ارباب
سرمایه سری هست فدای سر ارباب
از کودکیم یاد گرفتم که بگویم
مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب