چشمان تیر محو سپیدی حنجرش
رحمی کند خدا به دل خون مادرش
رحمی کند خدا به دل خون مادرش
۰
۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۵
از شیرخواره حسین به همه شیرخوارگان
آغـوش گــرم مـادرتان نوش جانتان
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
مـا را فضیـل فـرض کنیـد و نظر کنیـد...
هرکس که بود سهم خودش را به ضربه ای
درگیرودار خیمه به رویم نشاند و رفت
آن را که عمه گفت یتیمی ز کوفه بود
این ساق پای نازک من را شکاند و رفت
موی سرم که تا کمرم میرسید،حیف
پیرزنی گرفت و کشید و کشاند و رفت
چشم نا محرمان کوچه نشین چقدر غصه در دلم انداخت
دختری در کنار بابایش نان خشکی مقابلم انداخت
لگد لعنتی زجر زمین گیرش کرد
کاش درد عجیب کمرش کم میشد
سر هر کوچه رسیدند شمرد این دختر
چند دندان زدهان پدرش کم میشد