پایی نمانده است برایم ،ولی پدر
گر کم زند عدو کتکم راه میروم
من که از کودکیم بهر شما پیر شدم
بی سبب نیست که این گونه نمک گیر شدم
مادرم بود کنیز و پدرم نوکر تو
خانه زادم که شدم عبد علی اصغر تو
در نام رقیه فاطمه پنهان است
از این دو یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود این دو پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است
چیزیکه ندارم ببرم محضر ارباب
سرمایه سری هست فدای سر ارباب
از کودکیم یاد گرفتم که بگویم
مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب
زهر نوشید و تب کرد محیط جگرش
گر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جلگه لبهاش و با خشکی لب
روضه میخواند به یاد لب خشک پدرش
یاد آور لحظههای دردند عمو
شبهای اسیریام، چه سردند عمو
دیشب سر نی، فقط سرت را دیدم
آغوش تو را چهکار کردند عمو؟
ای خامنه ای رهبر فرزانه ایران
خورشید درخشنده بر این ملک دلیران
ای نایب مهدی عجل الله تعالی
ای حجت حق ، ای پسر حضرت زهرا
مردی و صداقت به کلامت شده جاری
با لطف تو ایران شده سرسبز و بهاری
بسیجی آیت و نور خدایی / بسیجی عرش را در زیر پایی
تو هستی افتخار دین و قران / به ایثار و شهادت آشنایی
برای سرزمین پاک ایران / بهار دلکش آلالههایی
به هنگام جهاد و وقت یاری / به رهبر جانثار و باوفایی