گفتمش:
شیرین ترین حالی که داری چیست ای عین وبصر
گفت:
اجلس روضة العباس، احلی من عسل
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا
دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر