گفت کارت چیست، گفتم چند سالی میشود
کفش های گریه کن ها را مرتب میکنم !
گفت کارت چیست، گفتم چند سالی میشود
کفش های گریه کن ها را مرتب میکنم !
کشتی شکشت خورده طوفان کربلا
بعد از هزار سال عجب!بار می کشد
خوشبخت آن کسی است که از دستهای خویش
تنها برای سینه زدن کار می کشد ...
هرچه دارم همه از عطر لب مادرم هست
عوض قصه بالای سرم گفت: حسیــــــــــــــن
محشر کنار درب جنان داد میزنیم
مردم ندیده اید که آقای ما کجاست!؟
تنها به عشق اوست که اینجا رسیده ایم
جنت بدون حضرت ارباب بی صفاست
ناگاه جبرئیل امین ناله میزند
آقایتان حسین همان مرد سر جداست
محشر دوباره از غم او سینه میزنیم
آنجا خدا به خیر کند ٬ محشری به پاست...