تا به کى در پرده مانى ماه من! روشنگرى کن
تا کنى هر دلبرى را عاشق خود،
دلبرى کن
جلوه اى کن! زهره را چون ذرّه محو خویش گردان
رخ نما و مشترى را بر
رخ خود مشترى کن
تا به کى در پرده مانى ماه من! روشنگرى کن
تا کنى هر دلبرى را عاشق خود،
دلبرى کن
جلوه اى کن! زهره را چون ذرّه محو خویش گردان
رخ نما و مشترى را بر
رخ خود مشترى کن
این چنین بر دلم افتاد به امید خدا
غم مخور میرسد امداد به امید خدا
منتقم میرسدو روز ظهورش حتما
می شود فاطمه دلشاد به امید خدا
حرم خاکیه خورشید قمرهای بقیع
عاقبت می شود آباد به امید خدا
مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم
دو سه تاپنجره فولاد به امیدخدا
آمد رمضان اسیر پرهیز شدیم
با رنج گرسنگی گلاویز شدیم
یک بار به عشق تو سحر پا نشدیم
از ترس شکم همه سحر خیز شدیم.
یکبار از این نیامدنت ها قصور کن
از خواب و بی تفاوتی ما عبور کن!
ما مرده ایم اگرچه ،مسیحا شما بیا!
این جمعه را زیارت اهل قبور کن...
مــن صــــدهــزار جــمعه طلـب دارم از خــــدا
ایـن جـمعه هـا بـدون تـو آقـا حسـاب نیـست
"من" های ما برای شما ما نمی شود
دیگر سکوت،غرق معما نمی شود
با دیده ای که باز به نامحرمان شده
می خواستم ببینمت اما نمی شود
داریم ادعا که گل نرگس علی
با این همه حبیب که تنها نمی شود
اما میان ذکر قنوت و گه دعا
یک دست هم برای تو بالا نمی شود
در بین لحظه ها و مکان ها و یادها
جایی برای بودنتان وا نمی شود
این است حرف آخر این نسل روسیاه
وقتی دگر بیا،که حالا نمی شود.