بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
مـا را فضیـل فـرض کنیـد و نظر کنیـد...
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
مـا را فضیـل فـرض کنیـد و نظر کنیـد...
هرکس که بود سهم خودش را به ضربه ای
درگیرودار خیمه به رویم نشاند و رفت
آن را که عمه گفت یتیمی ز کوفه بود
این ساق پای نازک من را شکاند و رفت
موی سرم که تا کمرم میرسید،حیف
پیرزنی گرفت و کشید و کشاند و رفت
چشم نا محرمان کوچه نشین چقدر غصه در دلم انداخت
دختری در کنار بابایش نان خشکی مقابلم انداخت
لگد لعنتی زجر زمین گیرش کرد
کاش درد عجیب کمرش کم میشد
سر هر کوچه رسیدند شمرد این دختر
چند دندان زدهان پدرش کم میشد
"من" های ما برای شما ما نمی شود
دیگر سکوت،غرق معما نمی شود
با دیده ای که باز به نامحرمان شده
می خواستم ببینمت اما نمی شود
داریم ادعا که گل نرگس علی
با این همه حبیب که تنها نمی شود
اما میان ذکر قنوت و گه دعا
یک دست هم برای تو بالا نمی شود
در بین لحظه ها و مکان ها و یادها
جایی برای بودنتان وا نمی شود
این است حرف آخر این نسل روسیاه
وقتی دگر بیا،که حالا نمی شود.
آنقدر محمل ها روند منزل به منزل پرشتاب
کس نداند که عروسی یا عزا دارد حسین
دوستانش بی وفا و دشمنانش بی امان
با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین
پی نوشت:
حسین جان
کاش افتد به دل محترمت برگردی...